علامه عارف،محمدحسین حسینی طهرانی:
و مِنَ المُوسَفِ علَیه
امروزه در حوزه هاى علمیّه دروس اخلاقى عملى، و سلوک و سیر إلى الله، و عرفان شهودى و وجدانى بطور کلّى متروک شده است.
در حوزه مقدّسه علمیّه قم هم که تا اندازهاى دروس حکمت متعالیه نضج یافته است و دروس عرفان در سطح بسیار ضعیفى رواج یافته است، عرفان نظرى است نه عرفان عملى. و آن تنها، مُغنى و مستکفى نیست.
دروس حکمت هم به تنهائى انسان را به مقصد نمیرساند.
آنچه أهمّ از امور است،
تدریس و تربیت طلّاب به دروس تزکیه و تهذیب اخلاق عملى و عرفان شهودى است که ما را آشنا به حقیقت اسلام و نبوّت و معاد و ولایت و قرآن میکند، و بالاخره انسانیّت ما را به ما مىنمایاند.
و در تمام دورانى که حقیر در نجف أشرف مشغول تحصیل بودم، نه تنها این دروس طالب نداشت، بلکه منع مىشد. حوزه درس اخلاق نبود. مجمع تفسیر و بیان معارف نبود. بلکه در سطح عمومىِ افکار حوزه، مطرود و ممنوع بود.
...و امید میرفت بعد از انقلاب اسلامى، در حوزهها براى تدریس اخلاق عملى و معارف شهودى تأسیساتى نوین بر پا شود، آنهم نشد.
پس از انقلاب، یکى دو سال که میگذشت و حقیر «رساله لُبُّ اللُباب در سیر و سلوک اولى الالباب» را انتشار دادم، براى بعضى مورد توجّه و نیاز قرار گرفت. روزى از حوزه علمیّه قم بعضى به عنوان نمایندگى از جانب برخى از مدبّران و مدیران تحوّلات فکرى و احیاء حکمت و عرفان نزد حقیر در مشهد مقدّس آمدند و پیام آورده بودند که: شما دو کتاب دیگر هم بنویسید: یکى مختصرتر از «لُبُّ اللباب» و یکى مشروحتر و عمیق تر، تا براى جمیع طلّاب در تمام سطوح ابتدائى و متوسّطه و نهائى مورد استفاده قرار گیرد و تدریس شود.
من گفتم: از نوشتن آنها منعى نیست، ولیکن خواندن این کتابها تا اندازهاى مفید است، نه بتمام معنى.
آنچه جان حوزهها را زنده میکند،
و روح نبوّت و ولایت و اسلام و قرآن را زنده و جاویدان مىنماید
تدریس حکمت عملى
و حوزههاى تربیت طّلاب به عرفان شهودى و وجدانى است
که بنیاد اوّلینِ نفوس را تغییر میدهد،
و آنان را به طهارت واقعیّه و حقیقیّه مىکشاند.
و امّت اسلام در این وَهله خاصّ برخورد مىکنند با افرادى که همچون دست پروردگان صمیمى رسول أکرم و حواریّین أمیر المؤمنین علیهما السّلام میباشند.
و اینان قادرند با آن طهارت ذاتیّه و نفس زکیّه خود
تأثیرى بسیار عمیق در نفوس جمیع مردم این کشور و نفوس مردم دنیا بگذارند
و آن روح واقعیّت رسول الله را به جهانیان ارائه دهند.
و در حقیقت خودشان و غیرشان را به اسلام واقعى سوق دهند.
پس از مدّتى جواب آوردند که: اخلاق و عرفان عملى، مرزى ندارد که دستهبندى و تدریس شود. فلهذا فعلًا صلاح حوزه در اینستکه تدریس حکمت و فلسفه بشود، و در خصوص این فنّ شاگردانى خبره و مُمَحّض تربیت شوند.
و معلوم است که این جواب، تمام نیست.
زیرا همانطور که فقه و اصول و حکمت و ادبیّات عرب براى اهل خبرهاش مرز دارد، عرفان عملى و اخلاق شهودى هم براى اهل خبرهاش مرز دارد؛ و براى غیر اهل خبره هیچکدام از اینها داراى مرز نیستند.
فلهذا باید دنبال اهل خبرهاش رفت و پیدا کرد،
و بدین بهانه حوزهها را از چنین علوم خطیرهاى که حکم اساس و بنیان را دارند تهى و خالى نگذاشت.
بارى، با ذکر این مطالب که بسیار بطور فشرده و خلاصه بازگو شد، علّت اختفاء مطالب علّامهها و گلپایگانىها مشهود مىشود.
برگرفته از روح مجرد، ص: 679تا681